چين وآمريکا ، اختلافات درخفاو رقابت آشکارا
فردوس آژند فردوس آژند

ايالات متحده آمريكادر حال حاضر تنها كشورى است كه ظرفيت و قدرت اعمال برترى اش در دنيا را دارد و اين روند تا مدتهاى مديدى به قوت خود باقى خواهد بود. اين بدان معنى است كه ايالات متحده قادر است بيشترين فشارهاى استراتژيك را بر چين تحميل كند. با وجودى كه پكن طى ساليان اخير از شناسايى صريح واشنگتن و به عنوان يك رقيب و انتقاد از هژمونى آن اجتناب ورزيده است، اما بسيارى از چينى ها هنوز ايالات متحده را تهديدى بزرگ عليه ثبات داخلى و امنيت كشورشان تلقى مى كنند. آمريكا در زمينه هاى مختلف اقتصادى، آموزشى، فرهنگ، تكنالوژى و علوم مدعى رهبرى جهان است، بنابراين چين براى حصول موفقيت در تلاش هاى نوسازى خود بايد روابط نزديكى با آمريكا داشته باشد. بدون شک همكارى متعامل با واشنگتن اهميتى حياتى براى پكن دارد، چرا كه موفقيت هاى اقتصادى و ثبات اجتماعى از دغدغه هاى اصلى چين در وضعيت و شرايط فعلى است.
در سوى ديگر، همكارى هاى گسترد ه تر با چين - به ويژه پس از حملات
۱۱ سپتامبر، اهميت بيشترى براى آمريكا يافته است. اكنون آمريكا در مسائل و موضوعاتى نظير مقابله با تروريسم، منع اشاعه سلاح هاى كشتار جمعى، بازسازى عراق و حفظ ثبات درخاورميانه به كمك هاى چين نياز دارد. علاوه بر اين، آمريكا به رغم شكاف هاى عميقى كه در مورد ارزش مبادلاتى، حقوق مالكيت معنوى وتجارت منسوجات، با چين دارد، اما خواهان همكارى هاى تجارى وبازرگانى با پكن است. با آنكه پس از ۱۱ سپتامبر، زمينه بهبود روابط فراهم آمده، اما چارچوب هاى اساسى ثبات ميان دو كشور حفظ شده است. دست كم تا چند سال آينده، آمريكا، چين را به عنوان تهديد اصلى عليه امنيت خود قلمداد نخواهد كرد وپكن نيز از خصومت آشكار با واشنگتن امتناع خواهد ورزيد.
به منظور درك نيروهاى حاكم بر روابط آمريكا و چين، قبل از هرچيز، بايد درك قدرت آمريكا و استراتژى جهانى واشنگتن درشرايط فعلى دست يافت. درميان چينى ها ، ديدگاهى وجود دارد، بدين گونه كه: در دراز مدت، افول برترى آمريكا و به تبع آن، انتقال به جهان چند قطبى اجتناب ناپذير است؛ اما دركوتاه مدت، احتمال افول قدرت آمريكا وجود ندارد وتغيير جايگاه آن درامور جهانى بعيد است. به ياد داشته باشيد كه آمريكا همچنان درزمينه هاى رشد اقتصادى، اختراعات وابداعات تكنالوژيكى ، تحقيقات و توسعه، بهره ورى وقابليت شكوفايى استعدادها نسبت به ساير كشورهاى توسعه يافته درموقعيت برترى دارد. به رغم مشكلات متعدد مانند تورم وكمبودهاى مالى، مهاجرت غير قانونى، خدمات بهداشتى ناكافى، جرايم خشونت بار، اختلاف هاى درآمدى مردم و تضعيف سيستم آموزشى، آمريكا از اقتصاد سالمى برخوردار است. سال گذشته، توليد ناخالص داخلى آمريكا حدود
۴/۴ درصد رشد داشت وامسال نيز انتظار مى رود كه رشدى درحدود۳/۵ درصد داشته باشد كه اين درمقايسه با ارقام رشد توليد ناخالص داخلى منطقه يورو (سال گذشته ۲ درصد وامسال ۱/۶ درصد) آمار بسيار بالايى است. بدون درنظر گرفتن ضعف هاى اقتصادى غير منتظره، اقتصاد آمريكا طى ساليان آينده همچنان بخش عظيمى از اقتصاد جهانى را درچنبره خود خواهد داشت. برخى ازشاخص هاى ديگر« قدرت سخت» آمريكا درحال افزايش است. براى نمونه، بودجه دفاعى اين كشور درچند سال اخير افزايش قابل توجهى داشته است، به طورى كه درسال ۲۰۰۴ به ۴۳۷ ميليون دالر بالغ شد. درواقع، اين رقم تقريباً برابر است با نيمى از هزينه هاى نظامى كه در تمام كشورهاى دنيا صرف مى شود. با اين همه، توليد ناخالص داخلى آمريكا درمقايسه با رقم آن در دوران جنگ سرد بسيار پايين تر است. آنچه برترى آمريكا درقبال رقباى احتمالى آن نظير اتحاديه اروپا، روسيه و جاپان را مستحكم تر مى كند، مشكلات داخلى آنهاست كه سبقت جستن از آمريكا درآينده نزديك را غيرممكن جلوه مى دهد. به نظر مى رسد كه آمريكا تا آينده اى نسبتاً طولانى برترى خود را حفظ كند وازقدرت سخت كافى به منزله پشتوانه اى براى سياست هاى نظامى وديپلماتيك آمرانه خود برخوردار بماند. ازديدگاه چينى ها، برترى ژئوپولتيكى آمريكا درسال ۲۰۰۱ وپس از تجاوز واشنگتن به افغانستان افزايش يافت. آمريكا ازلحاظ سياسى، نظامى واقتصادى جايگاه خود را درآسياى مركزى مستحكم تر وحضور نظامى خود را درجنوب شرق آسيا، خليج فارس وشبه جزيره عربستان تقويت كرده است. اين اقدامات بخشى از استراتژى امنيت جهانى آمريكاست كه يك مركز و دو نقطه ثقل دارد. جنگ عليه تروريسم، مركز اين استراتژى است ودونقطه ثقل عبارتند از ايمن سازى خاورميانه وجلوگيرى ازاشاعه سلاح هاى كشتارجمعى. خاورميانه بزرگ، كه ازكشمير تا مراكش وازدرياى سرخ تا قفقاز را دربرمى گيرد، نقشى اساسى درتأمين منافع آمريكا دارد. اين منطقه سرشار از نفت وگاز طبيعى بستر منازعات قومى ومذهبى فراوان ونيز به رغم آمريكا، پايگاه تروريسم بين المللى است. هيچ يك از كشورهاى اين منطقه از ثبات سياسى برخوردار نيست وهمانگونه كه آمريكا از رخدادهاى ۱۱ سپتامبر دريافت، هرج و مرج درآنجا مى تواند به طور مستقيم برايالات متحده تأثيرگذار باشد. درزمينه منع اشاعه سلاح هاى كشتار جمعى، آمريكا از ايران وكورياي شمالى نگرانى هايى دارد. بنابراين آمريكا براى مقابله با اين چالش ها، بخش زيادى از نيروهاى خود را به اين منطقه گسيل داشت. ايالات متحده آمريكا با وجود امتيازاتى كه دارد، شكست ناپذير نيست.  براى نمونه، جنگ عراق، واشنگتن را درعرصه بين المللى به چنان انزوايى فرو برد كه از آغاز جنگ سرد تاكنون با آن مواجه نشده بود. مردم سراسر دنيا به شدت اين تهاجم را محكوم و بسيارى از دولت ها نيز با آن مخالفت كردند.واشنگتن با بسيارى ازمتحدان سنتى خود نظير پاريس و برلين دچاراختلاف شد، چرا كه آنها از شركت دراين عمليات خوددارى كردند. ازسوى ديگر، تنش ميان آمريكا وكشورهاى اسلامى به طرز فاحشى افزايش يافت. ازآن هنگام تاكنون، ميزان مقاومت مسلحانه دربرابر تجاوز آمريكا بيش از انتظار دولت« جورج بوش» رئيس جمهورى ايالات متحده بوده است. درعين حال، افشاى بدرفتارى پرسونل آمريكايى با زندانيان عراقى و ساير كشورها، اعتبار آمريكا درزمينه حقوق بشررا مخدوش وبه وجهه اين كشور در دنيا خدشه جدی وارد كرده است. همچنين «قدرت نرم» آمريكا - توانايى اين كشور درتأثيرگذارى غيرمستقيم درامور ساير كشورها - تضعيف شده است. اين درحالى است كه اين كشور با مخالفت و رقابت كشورهاى اروپايى، جاپان وروسيه درامور مربوط به اقتصاد وتوسعه مواجه بوده ودرمورد كنترل تسليحات، سياست هاى منطقه اى ونقش سازمان ملل متحد وسازمانهاى بين المللى با اختلافاتى ازسوى اين كشورها روبه رو بوده است. با اين همه، نقاط مشترك اين قدرت ها وآمريكا ازلحاظ ايدئولوژيكى ومنافع استراتژيكى بيش از اختلافات آنهاست. نمونه اى از همكارى وهماهنگى ميان اين قدرت هاى بزرگ دنيا درگروه ۸ (گروهى متشكل از ۸ كشور صنعتى) شكل گرفته ونهادينه شده است و احتمالاً طى ۵ تا ۱۰ سال آينده، تغييرى در اين الگو ايجاد نخواهد شد. اما برخى از اختلافات آمريكا با اتحاديه اروپا، جاپان، روسيه وساير كشورها عميق تر خواهد شد و آمريكا درمقطعى اززمان با بلاك مخالف هماهنگى ازفرانسه، آلمان وروسيه مواجه خواهد شد كه البته درجنگ عراق نمونه اى از آن شكل گرفت. درهر حال، به نظر نمى رسد كه جبهه متحد پايدارى براى مقابله با واشنگتن گشوده شود. دراين ميان، بسيارى از كشورهاى توسعه به نرخ رشد بالاى خود درمقايسه با دنياى صنعتى مى بالند و با تقويت خود واعمال موضع خود در مسائل مهم بين المللى، نقش خود را درامور جهانى گسترده تر كرده اند. اما كشورهاى ثروتمند - بويژه آمريكا- هنوز جايگاههاى مسلط وبرترى درسازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانى، بانك جهانى، صندوق بين المللى پول و ساير نهادهاى جهانى دارند. علاوه براين، اين كشورها برحفظ نظم جهانى فعلى وقوانينى كه درخدمت تأمين منافع اقتصادى وامنيتى آنهاست، اصرار مى ورزند.  تمام تحولاتى كه درفوق تشريح شد، فرصت هاى جديد، اما محدودى براى مانور چين فراهم كرده است. تازمانى كه آمريكا وجهه مخدوشى دارد، چين اهرم مهمترى را در وضعيت چند جانبه گرايى دراختيار دارد. اما اين كارى دور از تصور خواهد بود، اگر چين با نظم جهانى ونهادهاى محبوب دنياى غرب به چالش برخيزد والبته احتمال چنين رويارويى اى بسيار اندك است. پاسيفيك تنها منطقه اى است كه بيشترين احتمال برخورد نزديك آمريكا وچين درآن وجود دارد وممكن است اين امر به اختلاف منافع يا ايجاد همكارى هاى واقعى ميان دو كشور منجر شود. بنابراين، پيش بينى و بررسى روابط دو كشور مستلزم تحليل جامع نيروها دراين منطقه است.  تازه ترين تحولات درآسيا، به افزايش توجه كشورها به چين مربوط مى شود. اما تحولات ديگرى نيز به صورت همزمان رخ مى دهند. جاپان به يمن يك دوره اصلاحات داخلى، از ركود سالهاى ۱۹۹۰ رهايى يافت و اكنون سرگرم تحكيم جايگاه خود به عنوان قدرتمندترين اقتصاد شمال شرق آسياست. ازسوى ديگر، اقتصاد هند نيز به سرعت درحال رشد است و دهلى نو درصدد برقرارى روابط با اسلام آباد و بهبود روابط با واشنگتن وپكن است. همچنين اقتصاد روسيه، عمدتاً، به دليل افزايش بهاى انرژى دردنيا، رشد سريعى را تجربه مى كند. درنتيجه نيروها وساير فاكتورها، بسيارى ازكشورهاى آسيا ازلحاظ ديپلماتيك به يكديگر نزديك تر مى شوند و همكارى هاى اقتصادى در شرق آسيا روبه رشد است. اما دو مشكل امنيتى نگران كننده وجود دارد: برنامه هسته اى كورياي شمالى و مسأله تايوان. درميان كشورهاى منطقه، جاپان بيشترين تأثير را در روابط چين و آمريكا دارد. پس از پايان جنگ سرد، اتحاد امنيتى آمريكا و جاپان نه تنها تضعيف نشده، بلكه محكم تر نيز شده است. جاپان برخلاف برخى متحدان سنتى آمريكا ، با اعزام نيرو ازاشغال عراق حمايت كرده و براى بازسازى عراق وافغانستان كمك هاى بسيارى انجام داده است. درمقابل، واشنگتن نقش بين المللى توكيو را ستوده وازتلاش جاپان براى عضويت دايم در شوراى امنيت سازمان ملل متحد (دست كم به لحاظ ديپلماتيك ) حمايت كرده است. به نظر مى رسد كه چشم انداز بروز اختلاف ميان اين دومتحد - كه زمانى دربسيارى از رسانه ها پيش بينى مى شد- ازنظر محو شده است. ازسوى ديگر، روابط توكيو وپكن به شدت به سردى گراييده است.  ديدارهاى متعدد « جونيچيرو كوايزومى» نخست وزير جاپان ازمعبد «ياسوكونى» (كه كشته شدگان جنگ جاپان وچند جنايتكار جنگى در آن مدفون هستند)، باعث تيرگى روابط با چين شد و برخى اتفاقات اخير اين وضعيت را وخيم تر كرده است. اين اتفاقات عبارتند از: ورود تصادفى يك زيردريايى چينى به آبهاى جاپان دردسامبر ۲۰۰۴؛ ديدار«لى تنگ خويى» ، رهبر سابق تايوان و فعال استقلال طلب، از جاپان دردسامبر ۲۰۰۴ ؛ چاپ و انتشار كتاب هاى درسى جديد كه جنايت هاى اين كشور درجنگ جهانى دوم را كم اهميت جلوه داده است؛ و تظاهرات ضدجاپانى در تعدادى از شهرهاى بزرگ چين در بهار سال جارى. همانگونه كه اين موارد نمايان مى كنند، اختلافات تاريخى چين و جاپان و خصومت هاى متقابل مردمان اين دو كشور مى تواند مشكلاتى سياسى را به بار آورد و در صورتى كه به دقت با اين مسائل برخورد نشود، ممكن است بحران هاى جدى اى رخ دهد. اما دراين ميان، آمريكا به جاى آنكه نقش اميدبخشى داشته باشد، جاپان و چين را از يكديگر دورتر كرده است. پكن بيم آن دارد كه آشتى اتحاد آمريكا و جاپان به زيان چين انجام گيرد و نگرانى هاى مشترك اين دو كشور از افزايش قدرت چين انگيزه برقرارى روابط نزديك تر در واشنگتن و توكيو را بيشتركند. تئورى «تهديد چين» روزبه روز هواداران بيشترى در جاپان پيدامى كند و نيروهاى جناح راست بيش از پيش براين تئورى تأكيد مى ورزند و گرايش روزافزونى به سوى آمريكا، به عنوان حامى خود، پيدامى كنند. همچنين جاپان به واسطه ايالات متحده، اطلاعات نظامى با تايوان مبادله كرده است. نيروهاى جناح راست جاپان ديگر از رنجاندن و برافروختن چين برخود نمى لرزند و حتى با نيروهاى جدايى طلب در تايپه نيز روابطى برقرار كرده اند. اما جاپان نتوانسته است به خوبى، پاسخ كمك هاى مالى چين در همكاريهاى نهادينه شده اقتصادى شرق آسيا را بدهد. همانگونه كه از رفتارهاى اكراه آميز جاپان برمى آيد، توكيو از نقش روبه گسترش چين درمنطقه آگاه است و نمى خواهد با هرگونه تلاشى به منظور ايجاد ساختارهاى منطقه اى كه آمريكا درآن جايى ندارد، همكارى كند. شايد تندروهاى واشنگتن تصور كنند كه آمريكا از روابط تيره چين و جاپان سود مى برد. اما در طولانى مدت، اختلاف ميان توكيو و پكن به نفع هيچ كدام از آنها نخواهدبود، چرا كه اين امر باعث ايجاد بى ثباتى دراقتصاد آينده آسيا و برنامه هاى امنيتى - كه بسيارى از آنها به نفع آمريكاست - خواهدشد. درعرصه امنيت بين المللى، مهمترين نقطه محورى در روابط چين و آمريكا برموضوع برنامه هاى هسته اى كورياي شمالى تمركز دارد. دراين مسأله، دولت بوش چاره اى جز رعايت جانب احتياط ندارد و براى توقف انتقال مواد يا تكنالوژى هسته اى از كورياي شمالى بايد از مذاكرات ۶ جانبه به عنوان اهرم فشار بر پيونگ يانگ و استفاده از ساير مكانيسم هاى متعدد ديگر تكيه كند. چين نيز به شيوه خود براى بازداشتن كوريای شمالى ازگسترش سلاح هاى هسته اى تلاش كرده، اما تاكنون از محاصره چندجانبه يا تحريم پيونگ يانگ امتناع ورزيده است. اگر كورياي شمالى، آشكارا به طور تلويحى يا تصادفى نشان دهد كه سلاح هاى هسته اى دراختيار دارد، سياست هاى آمريكا، چين، كورياي جنوبى، جاپان و روسيه - كه همه مايل به عارى بودن شبه جزيره كوريا از سلاح هاى هسته اى هستند - با شكست مواجه خواهدشد. درآن صورت، شايد آمريكا خواستار اقدامات سخت ترى عليه كورياي شمالى شود كه اين مسأله باعث ايجاد تنش مى شود و گزينه هاى پيش روى چين را محدود مى كند. به تبع آن، شكاف جديدى ميان چين و آمريكا به وجود مى آيد و روابط آنها در مسير ديگرى قرارمى گيرد. ازسوى ديگر، در صورتى كه مذاكرات ۶ جانبه آغازشود، شايد تنش در روابط آمريكا و كورياي شمالى كاهش بيابد و نقش چين نيز به راحتى پذيرفته شود. اگر اين اتفاق رخ دهد، امكان داردكه كشورهاى فعال در اين روند، مكانيسم ۶ جانبه را به يك توافق و برنامه دائمى امنيتى در شمال شرق آسيا گسترش دهند كه اين تحول، همه منافع اين كشورها را تأمين مى كند و به نفع چين نيز خواهدبود. اما تحت شرايط فعلى، امكان وقوع چنين تحولى بسيار اندك است. نتيجه محتمل آن است كه تنش ها ميان واشنگتن و پيونگ يانگ به قوت خود باقى خواهدماند، اما احتمال بروز جنگى عملى وجودندارد. اين درحالى است كه زمانى كه روابط سياسى چين و آمريكا اساساً داراى ثبات و مناسبات تجارى و اقتصادى روبه گسترش است، باز هم مسأله تايوان به عنوان اصلى ترين منبع ناآرامى و اختلاف باقى مى ماند. جنگ ميان چين و آمريكا بر سر تايوان همچون يك كابوس خواهدبود. بنابراين دوطرف مى كوشند از آن اجتناب ورزند. با وجود اختلافات فراوان، طرفين دليلى نمى بينند كه براى حل مشكلات به زور متوسل شوند. اما برخى از تايوانى ها سرسختانه براى كسب استقلال تلاش مى كنند و خواسته اكثريت تايوانى ها را ناديده مى گيرند. اين عده معدود به دنبال منافع خود هستند و از سوى بيگانگان حمايت مى شوند كه عمده حاميان آنها در وزارت دفاع آمريكا و كنگره اين كشور قراردارند. حمايت آمريكايى ها از اين جدايى طلبان كار اشتباهى است و درصورت بروزجنگ، اين حاميان مسؤول آن خواهندبود. چين قضيه تايوان را مسأله اى داخلى مى داند. اما پكن تنها با هماهنگ كردن سياست هاى خود در قبال سياست هاى آمريكا و تايوان مى تواند نيروى جدايى طلبان دراين جزيره را محدود كند. باوجودى كه آمريكا از تصويب قانون ضدجدايى طلبى در چين درمارچ ۲۰۰۵ ناخشنود است، اما سياستگذاران واشنگتن با استقلال تايوان مخالفند و آنان از ديدارهاى رهبران تايوانى از چين كه در بهار ۲۰۰۵ صورت گرفت، استقبال كرده اند. اين ديدارها كاهش تنش در روابط تايوان و چين را درپى داشته است. به دنبال آن، واشنگتن از پكن خواسته است تا به طور مستقيم با حزب حاكم تايپه و «چن شويى بيان» رهبر آن مذاكره كند.  آژانس هاى دولتى چين و آمريكا و متخصصان سياست خارجى آنها بايد براى بهبود وضعيت ديالوگ قوى و پايدارى درمورد اين مسأله را آغاز و راههاى ممانعت از اقدامات منفى جدايى طلبان را بررسى كنند تا از رويارويى و افزايش اختلافات دو كشور جلوگيرى شود. روابط چين و آمريكا بيش از روابط دوجانبه ديگرى ميان ساير قدرت هاى بزرگ دنيا دستخوش اختلافات عميق و دامنه دار است. روابط اين دو كشور، اجتماع متناقضى ازاضداد است. روابط پكن و واشنگتن مانند روابط آمريكا و اتحادشوروى در دوران جنگ سرد، دربرگيرنده رقابت و رويارويى براى كسب برترى نيست، اما برخى از ويژگيهاى آن را داراست.  از لحاظ روابط متعامل، اين رابطه اى ميان برابرهاست. اما شكاف عميق ميان اين دو كشور از لحاظ قدرت داخلى و بين المللى و تفاوت هاى بنيادين ميان سيستم هاى سياسى و ايدئولوژيكى مانع از آن شده است كه آمريكا، چين را به عنوان كشورى هم طراز فرض كند. درين حال سفر رسمي بوش طي هفته پيشين از پکن که منجر به ابراز بيانيه مشترک و عقد قراردادهای تجاری گرديد ،با آنهم نتوانست سايه عدم اعتماد در مناسبات سياسي جانبين را بزدايد .

( تهيه ازمنابع خبري) .

 

 

 

 

 


November 27th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی